![](/weblog/theme-desiner/38/8.png)
بنام اهورا که هرچه دارم از اوست
چه راحت از همدیگه میگذریم
چه راحت بهم دروغ میگیم
چه فریاد ها که برات کشیدم
چه بی اعتنایی ها که ازت ندیدم
یاور فریاد میزنه :
رسيدي از راه سفر چه عاشق و چه بيخبر
خسته نباشي گل من
بزار بهار غربت رو بگيرم از رو شونهات
با تمام بهان هات
اگه با تو ساده گفتم که برو خدانگه دار دل من خبر نداشت از اين شب هاي طمع دار
همه ي شب با يه شمع پشت پنجره گذاشتم که اگه رسيدي از راه ببيني چه حالي دارم
اگه بعد از اين همه جدايي اگه بخشيدي گناهم يه سبد بهار نارنج هديه کن بر سر راهم
گلی که جز خار ازش نمونده
شاید چیدنش
شاید له شده
ولی روی بازگشت نداره
شاید ویرونه
شاید شده دیوونه
شاید ........
![](/weblog/theme-desiner/38/9.png)